بسم الله
سال ۹۲ بود؛ اوایل ریاستجمهوری . وزیر پر کار و محوریاش یعنی آقای ظریف در برنامهای تلوزیونی، نزدیک به این مضمون را میگفت که دنیا عوض شده اما عدهای نمیخواهند بپذیرند.
آن روزها از یک طرف صحبت از تعامل با دنیا و معاملات برد - برد بود؛ انگار کن اسلام و کفر - حداکثر - دو «رقیب» هستند که میتوان به شراکتشان هم اندیشید و به آن سمت رفت. باید وجههی رحمانی اسلام را دید و با طرفی که مؤدب و منطقی است ساخت! از طرف دیگر اما تأکیدات مکرر رهبر انقلاب بود مبنی بر «دشمن» بودن امریکا. یادم است گاهی با دوستان صحبت میکردیم که تلخ است کار به آنجا کشیده که رهبر مملکت باید واضحی مثل دشمن بودن امریکا را توضیح دهد!
کار دشمن، دشمنی است. حامد زمانی آن روزها آهنگ «گله از گرگ» را منتشر کرد و «چوپان» را از «خواب» بر حذر داشت و خواند که «گرگ، گرگ است اگر اخم اگر لبخند است/ بیطمع نیست سلامش، هنرش ترفند است» و مثل خیلیهای دیگر برچسب تحجر و نفهمیدن زبان دنیا و توهم توطئه داشتن و. خورد! حالا که مرحلهی بعدی دشمنی آن قدر واضح شده که آقایان مدعی مذاکره هم قدرت لاپوشانیاش را ندارند، وجه آن یادآوریهای رهبر و هشدارهای دلواپسان روشن شده.
و حالا آنهایی که به مخالفان خود میگفتند شما زبان دنیا را نمیفهمید، میگویند وعدههای ما عملی نشد چون شرایط از حالت صلح به جنگ تغییر کرد. و ما هنوز فکر میکنیم در جنگ مبنایی و پایانناپذیری که با دشمنت داری، هیچ حرکت تاکتیکی او را نمیتوان حمل بر صلح کرد و ما یادمان به شعرهای ناب محمدکاظم کاظمی میافتد:
خصم، گفتند و دروغ است که دیگر گشته
آنچنانی که توان گفت ابوذر گشته
دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است
این همان قصهی اسلام ابوسفیان است
مثل بیمار که صد بار تب و نوبه کند
دمبهدم توبه کند، بشکند و توبه کند
کفر، کفر است اگر مسجد اگر قرآن است
خصم، خصم است اگر بوذر اگر سلمان است.
شعر از کتاب قصهی سنگ و خشت
درباره این سایت