بسم الله


یادم هست در دوره ی کارشناسی درسی داشتیم با عنوان «قرائت متون عرفانی». متنی که در کلاس تدریس می شد، چند صفحه ای بود از «اشارات و تنبیهات» ابن سینا. اما قرار شد برای میان ترم، «چهل حدیث» امام خمینی را بخوانیم. استاد عزیزمان (دکتر عباسی) دو راه برای گرفتن نمره ی میان ترم گذاشتند: یکی اینکه بیست حدیث اول را (با شرح حضرت امام) بخوانیم و امتحان بدهیم؛ دیگر اینکه به یکی از احادیث کتاب عمل کنیم و به استاد خبر بدهیم و 20 بگیریم! اولی خیلی آسان تر بود و گمانم همه ی اهل کلاس همان را انتخاب کردند.

*

امسال چیزهایی پیش آمد و قرار شد چند واحدی در یک دانشکده درس بگویم. چیزی هم که ما چند کلمه از آن شنیده ایم، فقه و اصول است. دیروز امتحان بود. یکی از دانشجوها که امتحان درس شان ساعت 8 بود، حدود ساعت 10 رسید و سلام و علیکی کرد و گفت فکر کردم امتحان ساعت 10 هست. گفتم من حرفی ندارم که جداگانه امتحانی از شما بگیرم.

بگذریم که دیگر چه شد و چه نشد. قسمت سخت و زیبای قضیه آنجا بود که سید رضا (همان دانشجو) فهمید که امتحان دادنش متوقف است بر تخلف و دروغ (ولو در لفّافه و برای توجیه گر ها، مصلحتی!) . امتحان ندادن هم که یعنی صفر. نمی دانستم چه می کند. گفت از وقتی که یکی از اساتید گفته اگر تقلب کنید و نمره ای و بعد مدرکی بگیرید و با آن مدرک سرِ کاری بروید که حق تان نبوده، معلوم نیست پولی که می گیرید "حلال" باشد، دیگر تقلب نکرده ام. گفت امتحان نمی دهم؛ بگذار صفر شود. گفتم مطمئنی سید؟ گفت بله. در آغوش گرفتمش و گفتم امتحان سختت را خوب دادی سید؛ یقین داشته باش خدا بهتر از چیزی که از آن گذشتی را برایت پیش می آورد. گفتم کاش می شد کاری کرد که درست حذف شود و معدلت با صفر خراب نشود. گفت می شود؛ گواهی پزشکی می خواهد. ولی انگار یادش آمد و گفت این هم دروغ است. بی خیال. خداحافظی کرد و رفت.

*

این ماجرا هم برایم خیلی تلخ بود و هم خیلی شیرین. یقین دارم ارزش کار سید رضا از یک قبولی (ولو در درس پیش نیاز)، و حتا از گرفتن کارشناسی و ارشد و دکتری بالاتر بود. شاید فکر کنید اغراق می کنم. اما استدلال ساده ی من این است: شب اول قبر یا در قیامت، به سید می گویند «مدرکت و نمره ات چیست؟» یا می گویند «امر و نهی خدا را چه کردی؟»؟ و اگر یک سال دیگر حضرت ظهور کنند، امثال سید رضا در رکاب ایشان هستند یا آنهایی که از خیلی چیزها می گذرند تا دکتر و وزیر و وکیل و. شوند؟

*

اگر سید رضا آن سالها همکلاسی ما بود و دکتر عباسی می شناختش، شاید میان ترم را بی برو و برگرد و بدون یک امتحان از محفوظات ـ که شاید ضبط صوت و طوطی هم از عهده اش بر بیایند ـ به او 20 می داد.


پ.ن. سید رضا دیروز دوباره مرا برد در فضای داستان کوتاه "رتبه ی قبولی" رضا امیرخانی در کتاب ناصر ارمنی. باید کتاب را ببرم تا سید بخواند.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Katrina فیلتر شنی FRP نظام وظیفه درس زبان انگلیسی مقطع متوسطه دوم وبلاگ دبیرستان سما واحد تیران و کرون Devin وبلاگ ایندکس sellchinacream آَشپزی های دلچسپ شرکت طراحی سایت